- خب خیلی ممنون از اینکه برنامهء ما رو نگاه کردید.
- بعضیوقتها اینگونه زندگی ما را سلاخی میکردند و قدرت دفاعی نداشتیم.
- بله، منظورتون چ.
- بعضیوقتها هم شکنجهشان به جایی میرسید که از پوستهایمان برای خود پالتو میدوختند.
- نمیفهمم در مورد چی.
- بعضیوقتها هم خودشان را به نافهمی میزدند ولی ما نافهم نیستیم. ما در دنیایی زندگی کردهایم که جهل را میپروراندند و خبرها را یکی پس از دیگری پنهان کردند. برای چه؟ برای اینکه چند روز بیشتر، فکر کنند که ما احمقیم مثل خودشان.
اینک نیز همانها راه خودشان را هموار میبینند و دیگران را ساکت میکنند با خردهای پول و عهد و پیمان میگیرند که حرفی نزنند. پول، عهد و پیمانشان و امضای به حقشان است که فرشته و شیطان میخرد و راهنمایان را به راه اشتباه میکشاند. هر که داشت، برداشت و هر که نداشت، برداشته شد.
- من که نفهمیدم چی گفتید و
- سخن حق برایشان تلخ است چون به همه خوراندهاند که حق همان باطل است، چون زهری تلخ برای آنها و مردم. کسی نمیداند حق چیست ولی پرچمش در دست همه نمایان است و تشخیص آنکه کدام پرچم به حق است مشکل. همه در جبهه هستند، برای آنکه مشغول باشند و فکر نکنند!
عشق به خودشان را دین کردهاند و دیگران را دیندار. چه مصیبتی که متفکران بیدین را اعدام میکنند به خاطر آنچه که فریاد زدند. گلوی سرخشدهء روشنفکران، در آخر دریده شد با شمشیری برنده از جهل که صبر کنید! صبر کنید! روزی صاحبش را میکشد!
- بله ممنون از بازیگر ارجمندمان که نقش یک زبان بسته را به خوبی اجرا کردند. امیدواریم که باز هم ایشان را
- و به همین راحتی، پس از این همه حرف که زده شد فرار به جلو می.
- خدانگهدار!
درباره این سایت